گیمولوژی | رسانه تحلیلی بازی سازی | تحلیل کوتاه فرم و عوامل هماهنگی قسمت دوم
قسمت اول این مقاله را می توانید از طریق این لینک بررسی نمایید.
تباین
تباین عاملی برای به وجود آوردن تنوع است. تباین وقتی رخ می دهد که عناصر به نحوی استفاده شوند که به نظر نامرتب برسند. در واقع یک نظم و قاعده کلی در اثر وجود دارد اما در ظاهر، عوامل نامرتب دیده می شوند. این نامرتبی تنها به چیدمان عناصر در اثر خلاصه نمی شوند و می توانند از تفاوت برخورد هنرمند، استفاده از ارزش نورهای متوع و مختلف، تفاوت های خط گذاری و غیره شکل بگیرند.
مجسمه،الکساندر کالدر
تفصیل
تفصیل همانند تباین، عاملی تنوع بخش اما به نحوی دیگری است. در واقع تفصیل باعث جلب توجه بیننده به یک منطقه خاص می شود. هنرمند با روش های متفاوت مانند پرداخت زیاد به یک منطقه ی خاص باعث می شود تا بیننده به آن منطقه توجه بیشتری کند.
نقاشی،ویلیام ترنر
تعادل
تعادل امری است که ما انسان ها روزانه با آن سر و کار داریم. گرانش در زندگی تمامی انسان ها اثرگذار بوده و در این راستا، ذهنمان یک تعادل نسبی در اثرات هنری را خواهان است. هنرمندان با متعادل کردن نیروهای عمودی، افقی و شعاعی، این حس تعادل را به بینندگان خود القا می کنند. البته لازم به ذکر است که تعادل مانند دیگر عوامل فرم، امری است نسبی و هنرمندان می توانند بر اساس موضوعاتی که خواهان بیانش هستند از تعادل به طرق مختلف مختلف استفاده کنند اما نباید فراموش کنیم که این حس تعادل باید به نحوی انتقال یابد. در کتاب آقای راجرز نیاز به تعادل کاربر در بازی های ویدیوئی، در قسمت سایه کرکتر بیان شده است ( Rogers_LevelUp_2010 page 106). البته تعادل در اثرهای هنری می تواند نامتقارن یا پنهان باشد. گاها هنرمند برای بیان خاص موضوع خود، تعادل نامتقارن را می کند.
نقاشی،ژرژ سورا
تناسب
منظور از تناسب در واقع نسبت هریک از قسمت ها با دیگری است. در آثار هنری، نسبت عناصر با یکدیگر با مد نظر گرفتن موضوع، امری است نسبی و ما نمی توانیم تناسب را به عنوان امری کلی در تمامی آثار بسنجیم. درواقع این نکته در باب تمامی عوامل فرم صدق می کند. استفاده از فرم در راستای پرورش موضوعات در هنرمندان مختلف متفاوت است. به این دلیل که دیدگاه هنرمندان در پس موضوعات شخصی است، پس به کارگیری عوامل فرم نیز متفاوت می باشد و آن ها را نمی توان به عنوان قاعده ای ایستا نگاه کرد.
نقاشی،ژاگ لویی داوید
تسلط
هنرمندان برای جلوگیری از یکنواختی اثرشان، تفاوت هایی را خلق می کنند و براساس میزان اهمیت قسمت های مختلف، در اثر تاکید می کنند. هنرمندان با جداسازی یک بخش از بخش های دیگر، محل قرار دادن اشکال، جهت ها(جهتی که عکس دیگر جهات در اثر باشد) و ویژگی های دیگری همچون بافت، ارزش نور، رنگ، خط و شکل، تفاوت هایی در اثر به وجود می آورند. مسلما هنرمندان در ابتدا باید آگاه باشند که کدام قسمت از اثرشان نیاز به توجه بیشتر دارد و سپس با روش های مختلف که چندی از آن ها را نام بردیم در آن نقاط تفاوت هایی ایجاد کنند. به عنوان مثال هنرمند با به کارگیری ارزش نور در مناطق مختلف اثر، به کار تفاوت ببخشد.
نقاشی،لوسین فروید
حرکت
عامل حرکت در اثر هنری به چرخش چشم اشاره دارد. هنرمند با استفاده از ارزش نور، خط، شکل، رنگ و بافت، حرکتی در اثر خود در راستای موضوع مورد نظر به وجود می آورد و گاها با استفاده از ابزارهای نام برده شده، به مناطقی اشاره می کند و پس از آن چشم بیننده را به طرفی دیگر سوق می دهد. خیلی مواقع شنیده ایم که یک شکل در وسط کادر باعث تمرکز بیش از حد چشم بیننده در آن منطقه می شود. این مسئله درست است اما نباید آن را به عنوان یک امر قطعی دید چراکه می توان یک شکل را در وسط کادر قرار داد و با به کارگیری دیگر عوامل، چشم بیننده را به جهاتی دیگر سوق دارد. البته در آثاری امکان دارد موضوع حرکت باشد و هنرمند با به کارگیری عوامل متفاوت این حس حرکت را به اثر ببخشد. همان گونه که پیش از این بیان شد، وجود وحدت در آثار هنری الزامی است. پس هنرمند در وحدت عوامل بصری و بیانگر باید این حس را انتقال دهد.
نقاشی،پیتر پل ربنس
ایجاز
هنرمند در هنگام خلق اثر متوجه می شود که مسیرهای بیان مسائل گوناگون است و گاها اثر را به پیچیدگی می رساند. هنرمند برای رفع این پیچیدگی، بعضی از جزئیات اثر را حذف و تلاش می کند با رفع پیچیدگی، به بیانی واضح تر دست یابد. بخشیدن بیانی واضح و درست به اثر به هیچ عنوان کار آسانی نیست زیرا احتمال دارد هماهنگی کار از بین برود. این مسئله بستگی به خلاقیت هنرمند دارد که چگونه ایجاز را در راستای خلق یک اثر خلاقانه به کار بگیرد. لازم به ذکر است برای تغییر در مبانی و چندی از این اصول، ابتدا باید هنرمند با تاریخ، مبانی و فلسفه هنر در سیر و سلوک آثار خود دست یافته باشد. سپس برای به وجود آوردن ایجاز در اثر، بعضی از این مبانی را تغییر دهد. معمولا دلیل به وجود آمدن مکاتب هنری جدید در تمامی رسانه های هنر، این خلاقیت هنرمند و روحیه کشف مسئله جدید بوده است و تمامی هنرمندان پیشرو با کنکاش در مبانی هنر و خلق یک رویکرد جدید، باعث به وجود آمدن دوره های جدید هنری شده اند.
نقاشی،آنزلم کیفر
لازم به ذکر است آثار نام برده، تمامی عوامل فرم را به میزانی دارا هستند و مسائلی که در راستای شرح عوامل فرم صورت گرفت به شکل خلاصه شده بوده و برای درک بهتر عوامل فرم لازم است به کتاب های مبانی هنر رجوع کرد.
نظریه هارمونی رنگ نظریه پرداز و معروف یوهانس ایتن
یوهانس ایتن همراه با واسیلی کاندینسکی و پل کلی، از اساتید یکی از نام دارترین مدارس هنرهای زیبا بودند. مدرسه باوهاس توانست چندین هنرمند معروف و بزرگ به جامعه هنری معرفی کند. قبل از پرداختن به مسائل اصلی در هارمونی رنگ، لازم است مروری کوتاه بر نظریات جناب ایتن انجام دهیم.
تضاد های هفت گانه رنگ
تضاد رنگ: تضاد رنگ موقعی شکل می گیرد که رنگ ها با حد اکثر میزان درخشش شوند.
تضاد تیره و روشن: تضاد تیره و روشن نامی کاملا رسا دارد. حداکثر تضاد تیره و روشن را می توانیم در سیاه و سفید ببینیم. البته بنفش به عنوان تیره ترین رنگ و زرد به عنوان روشن ترین رنگ، تضاد تیره و روشن بالایی می توانند به وجود آورند.
تضاد سرد و گرم: استفاده از رنگ های سرد و گرم در اثر می تواند این تضاد را به وجود آورد. ناگفته نماند یک رنگ سرد همچون بنفش خالص میتواند در کنار رنگ های سردتر قرار گیرد و گرم به نظر آید. این مسئله اشاره دارد به فرمولی نبودن عوامل هنر. درست است که ما رنگ بنفش را سرد میشناسیم اما ماهیت این عوامل بر این مبنا است که بر هم تاثیر گذارند و تمامی عوامل فرم با تاثیر از یکدیگر محتوا را می آفرینند.
تضاد مکمل: ما دو رنگ را زمانی مکمل می خوانیم که از ترکیبشان خاکستری خنثی به وجود آید. مانند سبز و قرمز، بنفش و زرد، آبی و نارنجی. البته لازم به ذکر است که این رنگ ها در کنار یکدیگر با وسعت برابر، مکمل یکدیگر نیستند. بلکه هر یک از این رنگ ها با نسبتی خاص مکمل یکدیگر می شوند. به این نسبت ها در قسمت تضاد وسعت بیشتر می پردازیم.
تضاد هم زمانی: تضاد هم زمانی در نتیجه ی این واقعیت رخ می دهد که چشم با دیدن هر رنگی، نیاز به مکمل آن دارد و در صورتی که آن رنگ وجود نداشته باشد، فورا آن را ایجاد می کند. اگر شما به یک سطح کاملا قرمز خیره شوید، در صورتی که رنگ مکمل آن در کادر نباشد قرمز با نهایت خلوص رنگی اش دیده نمی شود.
تضاد اشباع: اشباع یا کیفیت، مربوط به درجه ی خلوص یک رنگ است. تضاد اشباع، تضادی است که بین رنگ های خالص، سیر و رنگ های مات و رقیق شده وجود دارد.
تضاد وسعت: تضاد وسعت، نسبت اندازه بین دو یا چند بخش رنگی را در بر می گیرد. این تضادی بین کم و زیاد یا کوچک و بزرگ است. رنگ ها را می توان در سطوحی با اندازه های مختلف قرار داد ولی با این فرض که هیچ یک از رنگ ها بر رنگ های دیگر غالب نباشد، باید دید که در اثر ترکیب چه مقداری از یک رنگ با چه مقداری از رنگی دیگر نسبت هارمونی ایجاد می کند. به عنوان مثال به تصویر پایین توجه کنید. این میزان از رنگ بنفش می تواند زرد را خنثی کند و نسبت دیگر رنگ ها در قالب کلی بدین شکل است: زرد: 3 نارنجی: 4 قرمز: 6 آبی: 8 سبز: 6 بنفش: 9. ما اگر بخواهیم رنگ ها را با نسبت مکمل یکدیگر استفاده کنیم، می توانیم از این میزان ها استفاده کنیم.
ویژگی های شخصیتی در رنگ
هر انسان با ذهنی کنکاش گر که به رنگ ها حساس شده باشد، متوجه این امر شده است که رنگ هایی فردی دارد و مضمون رنگ ها برای او مقداری متفاوت است. به عنوان مثال اگر به چند هنرمند گفته شود که هارمونی رنگ های زمستان را رنگ آمیزی کنند، ما وجه مشترکی در آن ترسیمات می بینیم اما رنگ های متفاوتی نیز قابل رویت است. علاوه بر ماهیت فیزیکی رنگ ها، جایگاه آن ها در تصویر، میزان اشباع، کنتراست، روشنایی و تیرگی، استفاده از تضادهای رنگی و … متفاوت شده اند و این امر باعث به وجود آمدن محتوای متفاوتی گشته است که در راستای ذهن هنرمند است. زمستانی خشمگین، آرام، غم انگیز، شاد و … که نگاه هنرمند است به زمستان. ممکن است خود هنرمند آگاهانه از این امر مطلع نباشد و درست است که هر رنگ معنایی داردمانند خشم که با رنگ قرمز نشان داده می شود اما این ساده ترین راه ممکن برای نشان دادن خشم است. اگر این چنین بود که هنر را می توانستیم در صد صفحه جزوه خلاصه کنیم.
هنرمند با تکیه بر خلاقیت خود، با به کارگیری ابزارات بیانی همچون خط، شکل، ارزش نور، بافت، رنگ و عوامل فرم، اثر هنری خلق می کند. هنرمند آگاهانه و ناآگاهانه از مفهوم این عوامل و تاثیر آنان بر یکدیگر، سعی بر خلق یک اثر خلاقانه را دارد. نظریه پردازان عناصر هنر را شناسایی می کنند. در واقع مضمون های عوامل هنر را برای پرورش هنرمندان شرح می دهند. درست است که نظریه پردازانی معتقدند رنگ سبز در کرکتر تداعی شخص مدافع را دارد اما برای طراحی یک قهرمان مدافع، می توانیم بدون بهره گیری از رنگ سبز، بلکه با به کارگیری تداعی معنایی سبز با استفاده از دیگر ابزار و عوامل فرم، مضمون مدافع بودن را در آن شخصیت پیاده سازی کنیم. تنها ابزار ما برای رساندن محتوا، رنگ نیست. همچون رنگ ها، اشکال، خطوط، ارزش نور و … نیز در رساندن محتوا تاثیر گذارند. ما نمی توانیم با به کارگیری یکی از این عوامل محتوا را کامل برسانیم. در این شرایط ما وحدت اثر را از دست می دهیم. کرکتر و محیط ها بی هویت می شوند. همانگونه که شرح داده شد، تمامی اشکال با مد نظر گرفتن ابعاد و جایگاه آنان تداعی معنایی دارند. اگر تداعی معنایی اشکالی که در یک کرکتر می باشد با تداعی رنگ آن بی ارتباط باشد و دیگر ابزارها همچون خط، بافت، ارزش نور و شکل با یک دیگر وحدت نداشته باشند، نتیجه یک کرکتر زیبا نیست بلکه کرکتری است که با عدم رساندن در محتوا و گیج کردن کاربر که به کل بازی ضربه می زند. شاید آن بازی تا چند وقت به دلیل وجود عوامل دیگر زنده باشد ولی پس از مدتی برای کاربران خسته کننده می شود و بازی را ترک می کنند زیرا وحدت کار از بین رفته است. عاملی در جایگاه غلط به تمام قسمت ها ضربه می زند. یک کرکتر که هویتی نداشته باشد به سناریو، آرت استایل ،وحدت، هماهنگی و … آسیب وارد می کند و از کیفیت کل بازی می کاهد. نه تنها کرکتر بلکه هر یک از دیگر عوامل، دارای چنین خصوصیتی باشند به کیفیت کار لطمه وارد می کنند.
تمامی رنگ های اصلی از قبیل زرد، قرمز، آبی و رنگ های ثانویه، بنفش، سبز، نارنجی و دیگر ترکیبات این رنگ ها داری معانی خاصی هستند. به عنوان مثال خشم، آرامش، شور و نشاط، آگاهی، قدیسیت و … اما ما نباید فراموش کنیم که این رنگ ها به ساده ترین حالت نگرش، تنها در بردارنده این معانی هستند. چراکه دیگر عوامل در محتوا تاثیر گذارند. این مجموعه تمامی عوامل فرم است که به یک رنگ محتوا می بخشد و ما نباید رنگ ها را دسته بندی کنیم. به عنوان مثال رنگ قرمز نشان دهنده زجر، خشم، میل جنسی، قدرت و این چنین مضامین است. درحالی که رنگ قرمز با به کارگیری دیگر رنگ ها در کنارش و استفاده از وسعت، جایگاه و دیگر عوامل فرم، می تواند کاملا معنایی متفاوت برساند. حتی می تواند معنای آن مضمونی باشد که در خور بیان نیست و ما نتوانیم آن حس را توسط کلمات انتقال دهیم.
رابطه فرم در هنر های تجسمی و ترسیمی با بازی های ویدیوئی
فرم در هنر همان گونه که پیش از این توضیح دادم، جزء عوامل پایه است و در مسائلی که از هنر وام گرفته اند، ما می توانیم حضور فرم را ببینیم. درست است که به علت تفاوت رسانه، بعضی از عوامل فرم تغییراتی می کنند اما الزام آگاهی بر آنان برای طراحی بازی های ویدیوئی امری قطعی است. در پایین از بازی league of legends مثالی می زنم.
اکثر عوامل فرم که در بالا ذکر شد را می توان در این تصویر سازی که متعلق به بازی league of legends است دید. همچون: ریتم، تعادل، هارمونی رنگ، تناسب، تنوع و غیره.
حال که ما در تعریف فرم و عوامل هماهنگ کننده به وحدت نظر رسیدیم در مقالات آینده سعی می کنیم این مسائل را بیشتر در باب بازی های ویدیوئی بررسی کنیم.